سفارش تبلیغ
صبا ویژن

مهمان نوازان بی نشان
 

مهمان نوازی و پذیرایی بهتر

سید حامد، استادی فرهیخته،کاردان، دانش‌مند و عاقل است. او شاگردان بسیاری تربیت کرده که برخی از آنان دانش‌مند زمان خود شده‌اند. شاگردانش اورا استاد سید صدا می‌زنند.

زندگی ساده و بی‌تکلف او همه را مجذوب خودکرده است. روزی استاد برای انجام کاری عازم شهر مجاور شد، وبه محض ورود به شهر، به خانه‌ی شاگردش، سعید آقا رفت. سعیدآقا از دیدن استاد سید بسیار خوشحال شد و گوسفندی را که درخانه داشت کشت و برای ناهار وشام استاد کباب مفصلی درست کرد.

روزبعد استادسید به دنبال کار خود رفت وسعید آقا مرغی را که درخانه داشتند کشت وبرای استاد ناهار خوبی تهیه کرد، و چون پولی برای پذیرایی استاد نداشت، از او مقداری پول قرض گرفت.

روز سوم استاد سید که کارش در این شهر تمام شده بود، پس از صرف صبحانه عازم شهرخود شد. از سعید آقا و عیالش تشکر کرد و ضمن خداحافظی، به سعید آقا گفت: اگر به شهر ما آمدی به منزلم بیا تا از تو چنان پذیرایی کنم که بهتر از آن ندیده باشی!.

چند ماه بعد سعید آقا برای کاری وارد شهر استادسید شد. هنگامی که کارش تمام شد به خانه‌ی استاد رفت تا هم از او دیدن کند وهم طلبش را بدهد. استاد از سعید آقا خواست به جبران زحماتی که برایش کشیده است یک ماه نزدش بماند. سعید آقا خوشحال شد وخیلی دلش می‌خواست ببیند استاد چگونه بهتر از او پذیرایی می‌کند.

سفره‌ی شام که انداخته شد، استاد به سعید آقا گفت: بفرمایید شام!...

سعید آقا که از دیدن غذای ساده یکّه خورده بود پیش خود فکر کرد شاید چون بی‌خبر آمده‌ام ... حتماً پذیرایی بهتر، فردا انجام می‌شود...

روز بعد و روزهای بعدتر سعید آقا می‌دید که استاد باهمان غذاهای ساده ومعمولی که خودش و خانواده‌اش می‌خورند به او هم می‌دهند.

بالأ خره یک ماه تمام شد و سعید آقا از پذیرایی بهتر نا امید شد! وقت آن رسید که از استاد خداحافظی کند. او که فکر می‌کرد استاد با این‌کارش می‌خواسته تحقیرش کند با کنایه گفت: هرچه نشستیم پذیرایی بهتر شما را ندیدیم! ...

استادسید گفت: چطور ندیدی؟! درحالی که بهتر از تو پذیرایی کردم!!

سعید آقا با دلخوری گفت: با همین نان و پنیر و ماست و آبگوشت؟!!...

استادسید گفت: من می‌خواستم یک هفته نزد شما بمانم، اما تو و عیالت آن قدر در پذیرایی از من خود را به تکلُّف انداختید که دیدم اگر یک هفته بمانم شما مجبور می‌شوید برای پذیرایی از من، قرض کنید و خود را به بدهکاری بیندازید. برای همین فقط دو روز ماندم! اما ما برای تو آن کردیم که برای خود می‌کردیم. اگر تاچند سال دیگر هم نزد ما می‌ماندی در وضعیت ما تغییری حاصل نمی‌شد و به کسی هم بدهکار نمی‌شدیم...!  حالا تو خود بگو کدام بهتر بود؟!!

گذشته از آن تو دراین یک ماه هر روز در کلاس درس ما حاضر بودی ومطالب تازه‌ای یاد ‌گرفتی! این پذیرایی کمی  است؟!




[ چهارشنبه 90/9/2 ] [ 3:50 عصر ] [ مهمان نوازان ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By themzha :.

درباره وبلاگ

لینک های ویژه
آرشیو مطالب
امکانات وب
کدهای اختصاصی جاوا
ساعت
اماکن متبرکه آپلودعکس
کد اپلود عکس


بازدید امروز: 1
بازدید دیروز: 0
کل بازدیدها: 6058