مهمان نوازان بی نشان | ||
فیلتر ، فیلترشکن قوی سلام، میخواهم بهترین فیلتر و فیلترشکن قوی را به شما معرفی کنم با ما همراه باشید. فیلتر یا صافی، وسیلهای که مانع ورود چیزهایی میشود که همگون و همسنخ نیستند، وسیلهای که ناخالصیها را جدا میکند. فیلترهوا، فیلترآب، فیلتربنزین، فیلترعکاسی، فیلترباد و ... . مورد استفاده در: صنعت، ساختمانها، انواع ماشینها، خودروها، دستگاههای صنعتی، ژنراتورها، بهداشت، کارخانهها، صنایع شیمیایی و ...؛ کاربرد بسیاری دارد. گاهی از آن به عنوان تهویه نام برده میشود. شاید به جرأت بتوان گفت زندگی بدون فیلتر با دشواریهای بسیاری همراه است. عجب!... پس فیلتر چیز خوبی است!... پس چرا ما گاهی دوست داریم آن را بشکنیم؟!
فیلترهای بدن فیلتر آنقدر اهمیت دارد که خداوند برای حفظ سیستم بدن، برای آن فیلتر گذاشته است! فیلتر چشم: پلکها! پلکها مانع ورود اشیای خارجی به چشم میشوند. و همچنین مانع دیدن حرام!...1 فیلتر دهان: لبها! مانع بیرون آمدن غذا از دهان، مانع خارج شدن سخن لغو، ایجاد سکوت در مواقع ضروری، حفظ و نگهداری زبان از یاوهگویی و... .2 فیلتر قلب: ...؟! برای حفظ...؟! خداوند برای قلب هم فیلتر گذاشته است و آن تقواست. این فیلتر مانع ورود چیزهایی میشود که با فطرت انسان سازگاری ندارد.3
قفل و قفلشکن قوی همهی انسانها وقتی به دنیا میآیند فیلتر تقوا را دارند. با اولین نگاه حرام، روزنهای در فیلتر ایجاد میشود و چون بلافاصله پلکها برهم گذاشته شود روزنه مسدود میگردد4 و اگر نگاههای حرام با اختیار تکرار شوند، روزنه وسیعتر میشود!5 وسوسه نیز چون برقلب خطور کرد، چنانچه به آن بها دهیم حفرهی عظیمی در فیلترِ تقوا ایجاد میکند و راه را برای ورود گناهان باز مینماید،6 لذا حرمتها شکسته میشود و حریم خداوند نیز!...7 فیلتر تقوا میشکند و قلب را تیره و مکدّر میسازد، و به دنبال آن زنجیرها و قفلها هجوم میآورند. زنجیرها و قفلهایی که ما با ارادهی خود ایجاد میکنیم... .8 آن زمان که نفْس به جای مهار شدن، مارا به دنبال خود میکشاند!... شک و شبهه، نفاق، خودبینی، تکبّر، تبعیت از نفْسِ سرکشِ مهار نشده و... هرکدام قفل خاص خود را دارد. اکنون که در اثر غفلت، نفْسمان سرکش شده و قفلها و زنجیرها قلبمان را دربر گرفتهاند، لازم است قفلها را بشکنیم و آن را آزاد کنیم، پاک کنیم، صاف کنیم و خالص نماییم!.... نخستین قفلشکن، توبه است9 اما او به تنهایی کارساز نیست! قفل شکن قویتر میخواهد!... ولایت اهلبیت علیهمالسلام...، محبت و دوستی امامان معصوم علیهمالسلام...، رو آوردن به آن بزرگواران و تبعیت از ایشان!...10 پس از آن، اراده را به یاری بطلبیم و بعدش ... خیلی ساده است!... فقط و فقط دوکار!...
آنگاه: خدا توفیق دهد ... پانویس برای دیدن پانویس مطالب اینجا را کلیک کنید.
[ دوشنبه 90/12/15 ] [ 9:42 صبح ] [ مهمان نوازان ]
[ نظرات () ]
سختترین شمردنیها! مردیاز حضرتامیرالمؤمنینعلیهالسلام خواستکهاخلاقحضرتپیامبراکرمصلیاللهعلیهوالهوسلم را برایش بشمارد. حضرت فرمود: تو نعمتهای دنیا را بشمار تا من اخلاق آن جناب را برایت بشمارم! عرض کرد: چگونه ممکن است نعمتهای دنیا را بشمارم درحالی که خداوند درقرآن میفرماید: وَ إِنْ تَعُدُّوا نِعْمَةَ اللَّهِ لا تُحْصُوها (نحل:18) اگرنعمتهای خدا را بشمارید نمیتوانید به پایان رسانید!
حضرت امیرالمؤمنین علیهالسلام فرمود: خداوند تمام نعمت دنیا را قلیل وکم میداند در این آیه که میفرماید: قُلْ مَتاعُ الدُّنْیا قَلِیلٌ (نساء:77) بگو متاع دنیا اندک است.
و اخلاق پیامبراکرم صلیاللهعلیهوالهوسلم را عظیم شمرده است، آنجا که میفرماید: وَ إِنَّکَ لَعَلى خُلُقٍ عَظِیمٍ (قلم:4) و تو اخلاق عظیم و بسیار برجسته اى دارى.
اینک تو چیزی که قلیل و اندک است نمیتوانی بشماری، چگونه انتظار داری چیزی که عظیم و بزرگ است بشمارم! ولی همین قدر بدان تمام پیامبران مظهر یکی از اخلاق پسندیده بودند چون نوبت به آن جناب رسید تمام اخلاق پسندیده را درخود جمع کرد از این رو فرمود: إِنَّمَا بُعِثْتُ لِأُتَمِّمَ مَکَارِمَ الْأَخْلَاقِ من برانگیخته شدم تا اخلاق نیکو را تمام کنم! سیرهی عملی اهل بیت علیهمالسلام، ج1، سید کاظم ارفع [ پنج شنبه 90/10/29 ] [ 11:49 صبح ] [ مهمان نوازان ]
[ نظرات () ]
معلم همه فن حریف! دریکی از روستاهای نزدیک مشهد پسری به دنیا آمد که پدرش نام اورا محمد گذاشت. وقتی محمد شش ساله شد، پدرش اورا کنار حرم امام رضا علیهالسلام آورد و خطاب به امام عرض کرد: یا امام رضا این فرزندم را به شما میسپارم!.... بالأخره محمد معلم عجیب و بینظیری شد. از آدم کم سواد تا دانشجو و طلبه و دکتر و مهندس شاگردش هستند! گاهی اتفاق میافتد که کلاس درسش مختلط میشود، و از همه نوع قشر سواد در آن شرکت میکنند! آن قدر تو درس دادن مهارت دارد که هیچکس خسته نمیشود؛ آنچنان مطلب را جا میاندازد که همه موضوع را میفهمند. اغلب، کلاسش مملو از عاطفه و معرفت است. در عرفان و فلسفه تبحر کامل دارد ودر مباحث علمی، بر همهی حریفانش غلبه میکند. در ارشاد غیر مسلمانان مهارت لازم را دارد آنطور که بعضی به دین مبین اسلام مشرف میشوند. دربحث با غیر همکیشانش رعایت ادب را میکند و به هیچکس اهانت نمیورزد حتّا دشمنان دین. ازهمهی استادانش به نیکی یاد میکند و یادشان را با قرائت فاتحه گرامی میدارد. به امامان معصوم و ائمه اطهار علیهمالسلام ارادت خاصی دارد. تفسیر قرآن و کلام معصومین را خوب میداند... آن وقتها که مردم کمتر به فکر امام زمانشان بودند، محال بود کنارش بنشینی و او از امامش حرف نزند... اغلب باگریه و سوز دل از امام یاد میکند به گونهای که همه منقلب میشوند... همیشه درس را با یاد امام عصر علیهالسلام آغاز میکند و با یاد و خاطرهی شهدای کربلا به پایان میرساند.. . توفیقش روز افزون باد! [ چهارشنبه 90/9/2 ] [ 3:51 عصر ] [ مهمان نوازان ]
[ نظرات () ]
مهمان نوازی و پذیرایی بهتر سید حامد، استادی فرهیخته،کاردان، دانشمند و عاقل است. او شاگردان بسیاری تربیت کرده که برخی از آنان دانشمند زمان خود شدهاند. شاگردانش اورا استاد سید صدا میزنند. زندگی ساده و بیتکلف او همه را مجذوب خودکرده است. روزی استاد برای انجام کاری عازم شهر مجاور شد، وبه محض ورود به شهر، به خانهی شاگردش، سعید آقا رفت. سعیدآقا از دیدن استاد سید بسیار خوشحال شد و گوسفندی را که درخانه داشت کشت و برای ناهار وشام استاد کباب مفصلی درست کرد. روزبعد استادسید به دنبال کار خود رفت وسعید آقا مرغی را که درخانه داشتند کشت وبرای استاد ناهار خوبی تهیه کرد، و چون پولی برای پذیرایی استاد نداشت، از او مقداری پول قرض گرفت. روز سوم استاد سید که کارش در این شهر تمام شده بود، پس از صرف صبحانه عازم شهرخود شد. از سعید آقا و عیالش تشکر کرد و ضمن خداحافظی، به سعید آقا گفت: اگر به شهر ما آمدی به منزلم بیا تا از تو چنان پذیرایی کنم که بهتر از آن ندیده باشی!. چند ماه بعد سعید آقا برای کاری وارد شهر استادسید شد. هنگامی که کارش تمام شد به خانهی استاد رفت تا هم از او دیدن کند وهم طلبش را بدهد. استاد از سعید آقا خواست به جبران زحماتی که برایش کشیده است یک ماه نزدش بماند. سعید آقا خوشحال شد وخیلی دلش میخواست ببیند استاد چگونه بهتر از او پذیرایی میکند. سفرهی شام که انداخته شد، استاد به سعید آقا گفت: بفرمایید شام!... سعید آقا که از دیدن غذای ساده یکّه خورده بود پیش خود فکر کرد شاید چون بیخبر آمدهام ... حتماً پذیرایی بهتر، فردا انجام میشود... روز بعد و روزهای بعدتر سعید آقا میدید که استاد باهمان غذاهای ساده ومعمولی که خودش و خانوادهاش میخورند به او هم میدهند. بالأ خره یک ماه تمام شد و سعید آقا از پذیرایی بهتر نا امید شد! وقت آن رسید که از استاد خداحافظی کند. او که فکر میکرد استاد با اینکارش میخواسته تحقیرش کند با کنایه گفت: هرچه نشستیم پذیرایی بهتر شما را ندیدیم! ... استادسید گفت: چطور ندیدی؟! درحالی که بهتر از تو پذیرایی کردم!! سعید آقا با دلخوری گفت: با همین نان و پنیر و ماست و آبگوشت؟!!... استادسید گفت: من میخواستم یک هفته نزد شما بمانم، اما تو و عیالت آن قدر در پذیرایی از من خود را به تکلُّف انداختید که دیدم اگر یک هفته بمانم شما مجبور میشوید برای پذیرایی از من، قرض کنید و خود را به بدهکاری بیندازید. برای همین فقط دو روز ماندم! اما ما برای تو آن کردیم که برای خود میکردیم. اگر تاچند سال دیگر هم نزد ما میماندی در وضعیت ما تغییری حاصل نمیشد و به کسی هم بدهکار نمیشدیم...! حالا تو خود بگو کدام بهتر بود؟!! گذشته از آن تو دراین یک ماه هر روز در کلاس درس ما حاضر بودی ومطالب تازهای یاد گرفتی! این پذیرایی کمی است؟! [ چهارشنبه 90/9/2 ] [ 3:50 عصر ] [ مهمان نوازان ]
[ نظرات () ]
اینجا هم همین طوره!! پیرمرد جلو مغازهی کوچک خود نزدیک دروازهی شهر، مشغول تعمیر دوچرخه بود. مسافر غریبی که داشت به آن شهر میرفت، به پیرمرد رسید وگفت: هِی... عمو!؟... مردم این شهر چه طوریاند؟!... پیرمرد همانطور که سرش زیر بود گفت: مردم شهر شما چه طوریاند؟!... مسافر گفت: همه مزخرف و بیادب!!... پیرمرد جواب داد: اینجا هم همین طورند!! مرد مسافر رفت. مدتی بعد مسافر دیگری از راه رسید که او هم میخواست وارد شهر بشود. به پیرمرد که رسید سلام کرد و گفت: عمو جان!... مردم این شهر چگونهاند؟ پیرمرد همانطور که سرش زیر بود گفت: مردم شهر شما چه طوریاند؟!... مسافر دوم گفت: همه باادب، مهربان، خوشاخلاق و مهمان دوست!!... پیرمرد جواب داد: اینجا هم همین طورند!! [ چهارشنبه 90/9/2 ] [ 3:49 عصر ] [ مهمان نوازان ]
[ نظرات () ]
|
||
[قالب وبلاگ : تمزها] [Weblog Themes By : themzha.com] |